آتریناآترینا، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

دفتر خاطرات آترینا

174 - تولد بابایی آترینا(24/07/1393)

امسال 24 مهر مصادف شده بود با پنجشنبه! تصمیم گرفتیم تولد بابایی رو تو خونه برگزار کنیم و مامان ایران اینا رو دعوت کنیم!   جالبه که آترینا گلی و مامانی برای تولد نگار دختردایی بابایی آترینا هم دعوت شده بودن که آترینا گلی به همراه باران خوشگله,مامان ایران و عمه سمیه و سروش به تولد رفتن که خیلی هم بهشون خوش گذشته بود! مکالمه ای بین مامانی و آترینا: مامانی آترینا: آترینا گلی خوش گذشت؟؟ آترینا گلی: اسم هر کی رو که برای کادو می خوندن باید بلند می شد و می رقصید! مامانی آترینا:تو چی کار کردی؟؟ رقصیدی؟؟ آترینا گلی:آره! دوبار رقصیدم! یک بار برای کادوی نگار یک بار هم برای کادوی مهیار خیلی هم...
30 مهر 1393

173 - تولد نازلی(10/07/1393)

روز پنجشنبه دهم مهر آترینا گلی و باران البته با خانواده به تولد نازلی دعوت شدند. نازلی نوه عمه مامان باران خوشگلست که به آترینا هم خیلی لطف داره همیشه! پنجشنبه بعد ازظهر حدود ساعت 7 آترینا به اتفاق مامانی و باباییش راه افتادند به سمت خونه نازلی اینا! ترافیک زیاد نبود و حدود ساعت یک ربع به هشت به محل تولد رسیدند. باران خوشگه زودتر رسیده بود و منتظر آترینا بود. به محض رسیدن آترینا , سه نفری آترینا,باران و نازلی به اتاق نازلی رفتن و کلی بازی کردن.   باران ، عمو پرویز بابای نازلی ، آترینا و نازلی مهربون!   اون شب باران و آترینا کلی رقصیدن حتی رقص چاقو رو هم انجام دادن. متوجه شدم آترینا ت...
14 مهر 1393

172 - جشن ورود به پیش دبستانی(29/06/1393)

از حدود دو هفته قبل برای شنبه 29 شهریور آترینا گلی به همراه ولی برای جشن ورود به دوره پیش دبستانی مدرسه مهدوی دعوت شده بودند. آترینا گلی چون شب قبل دیر خوابیده بود کل مسیر تا مدرسه رو خوابید. حدود ساعت 8:15 رسیدیم دم در مدرسه! آترینا گلی رو بیدار کردم شیر و کلوچه خورد و راس 8:30 وارد مدرسه شدیم.   در بدو ورود پس از سلام و خوش آمد گویی نام کودک رو می پرسیدند و اون رو به مربیان مربوطه ارجاع می دادند! کلاسا با عناوین رنگ ها نامگذاری شده بودند و آترینا کلاس سبز بود. مربی مربوطه خودشو معرفی کرد و یک کارت سبز که اسم آترینا روش نوشته شده بود رو به گردنش انداخت! بعد از اون سه ایستگاه وجود داشت که بچه ها به کمک...
4 مهر 1393

171 - تولد 5 سالگی آترینا و باران (27/06/1393)

تولد آترینا گلی 1 مرداد و تولد باران خوشگله 11 آذره! ولی چون تصمیم داشتیم تولد هر دوتاشونو مفصل تو پارکینگ آپارتمان تازه تموم شده بابا حاجی برگزار کنیم و منتظر تموم شدن ساخت و ساز بودیم تصمیم گرفتیم تولد دو تاشونو 27 شهریور برگزار کنیم! چون نصف مهمونا هم مشترک بودن! برگزار کننده مراسم طبق سالهای قبل آقای سلطانی بود منوی شام هم اسپرت بود. لازانیا ، مرغ سوخاری ، پیراشکی گوشت ، دلمه ، کوفته ، کوکو سبزی ، فلافل ، میرزا قاسمی ، سالاد و دسر. نمایی از محل برگزاری تولد قهوه خونه سنتی ا این ریسه ها رو خاله مهرناز مامان باران زحمت کشیدند. دیوارها رو هم با استیکرها...
2 مهر 1393

170 - آترینا در پارک ملت (21/06/1393)

یک روز جمعه در یک صبح زیبای شهریور ماه تصمیم گرفتیم گشت و گذاری در پارک زیبای ملت بزنیم. آترینا گلی از همون ابتدای پیاده روی خسته شد و به زور تا محل وسایل بازی کشوندیمش . بعد از بازی یه سر هم رفتیم رستوران وسط دریاچه آب پرتقال خوردیم . آترینا سیب زمینی سرخ کرده هم سفارش داد. در راه بازگشت ایستگاه به ایستگاه آترینا روی صندلی نشسته تا 60 شمرده تا مسیر بعدی! خوبی رنگ زرد اینه که با همه رنگا ست میشه! بالاخره هم رسیدیم به ماشین! ...
2 مهر 1393

169 - جشن خداحافظی آترینا با مهد کودک یاس(23/06/1393)

روز یکشنبه 23 شهریور جشن خداحافظی آترینا با مهد کودک بود که با تم باب اسفنجی برگزار شد. آترینا گلی ما از اول مهر میره پیش دبستانی و مدرسه ثبت نامش کردیم و دیگه باید با مهد کودک خداحافظی کنه این هم کیک جشن که از کوک خریدیم! کیک رو شب قبل تحویل گرفتیم و نکته جالب این بود که با وجود اینکه 3 کیلو بود ولی قطرش زیاد بود و تو یخچال جا نشد مجبور شدیم ببریم بذاریم تو یخچال مامان ایران!   جشن خداحافظی آترینا شبیه به تولد برگزار شد با همون اقلام و رسوم. اینا گیفت جشنه ! این هم نمایی از پشت گیفت ها که استیکره! بابایی آترینا صبح که آترینا رو تحو...
1 مهر 1393

168 - آترینا در مرکز خرید پالادیوم(20/06/1393)

روز پنجشنبه 20 شهریور مامانی و بابایی آترینا بلیت کنسرت فرزاد فرزین رو گرفته بودن و قرار بود آترینا رو پیش بابا جون بذارن و برن کنسرت ! آترینا گلی هم از فرصت استفاده کرده بود با بابا جون ، خاله نسترن و دایی نیما رفته بودن پلی هوس مرکز خرید پالادیوم تو مقدس اردبیلی و همینطور فود کورتش! خیلی هم بهشون خوش گذشته بود. تازه یه جعبه بزرگ شیرینی تر هم مجانی به مناسبت افتتاحیه مرکز خرید گرفته بودن! به آترینا گلی هم حسابی خوش گذشته بود. اول کلی تو پلی هوس بازی کرده بود. با دایی و خالش سینما شش بعدی هم رفته بودن! شام رو هم تو فود کورتش برگزار کرده بودن که آترینا هم طبق معمول به عشق...
1 مهر 1393
1